کتاب پاییز فصل آخر سال است – روایتی از مبارزه همیشگی آدم ها در زندگی
«ما دختران ناقص الخلقهای هستیم شبانه. از زندگی مادرهایمان در آمدهایم و به زندگی دخترهایمان نرسیدهایم. قلب مان مال گذشته است و مغزمان مال آینده و هر کدام آن قدر ما را از دو طرف میکشند تا دو تکه میشویم.
اگر ناقص نبودیم الان هر سه تایمان نشسته بودیم توی خانه، بچههایمان را بزرگ میکردیم. همهی عشق و هدف و آیندهمان بچههایمان بودند، مثل همهی زنها توی تمام تاریخ. و این قدر دنبال چیزهای عجیب و بیربط نمیدویدیم.» این بخشی از رمان «پاییز فصل آخر سال است» نوشته «نسیم مرعشی» بود.
گاهی هم باید از رمان هایی نوشت که با یک بار خواندشان در ذهن ثبت می شوند و هیچ وقت آنها را فراموش نمی کنید. نوشته هایی که اگر می خواهید کتابی به کسی برای خواندن پیشنهاد دهید، گوشه ذهنتان بالا و پایین می پرند که آنها را برای خواندن پیشنهاد دهید. اما الزاما آنها نباید جدید و تازه به بازار عرضه شده باشند. برای همین این هفته سراغ رمان های جدید و تازه منتشر شده نرفتیم. از کتابی صحبت می کنیم که اگر تا به حال آن را نخوانده اید باید برای خواندنش اقدام کنید.
پاییز فصل آخر سال است از حال و هوای زنانی میگوید که در دوراهیهای زندگی دستوپا میزنند و به دنبال راهی برای خلاصی از گذشته و آینده و دوباره شاد بودن یا کنار گذاشتن رویاها و با واقعیت زندگیکردن هستند. کتاب به دو بخش تابستان و پاییز تقسیم شده که به بخشهای مختلفی تقسیم میشود و در هر کدام سه داستان از سه زن این رمان یعنی لیلی، شبانه و روجا را روایت میکند که از دغدغههای متفاوت خود با خواننده صحبت میگویند. سه زن با سه شخصیت متفاوت و زندگیهای متفاوت که میشود هر سه آنها را درک کرد و خودتان را جای آنها بگذارید.
با لیلا قوی باشی و گاهی عصبانی که چرا با دلش همراه نشد، با شبانه دل بسوزونی برای برادرت و با روجا تلاش کنی برای رفتن و رسیدن به زندگی جدید و دلتنگ شدن برای چیزایی که پشت سر می گذاری. در این رمان لیلا از همسرش میثاق که قصد مهاجرت دارد جدا شده است، روجا موفق به گرفتن ویزا برای مهاجرت و ادامه تحصیل نمیشود و شبانه که تصمیم میگیرد با ارسلان باشد چرا که راه دیگری برای بهتر زندگی کردن به ذهنش نمیرسد. رفاقت و پشت هم بودن آدم ها در این کتاب زیاد به چشم میخورد. سه دختری که در زمان ثبتنام در دانشگاه با هم دوست میشوند و دوستی آنها در طول زمان تبدیل به رفاقت میشود. رفاقتی که در لایههای زندگی آنها تأثیرگذار است. خوب است به تکه دیگری از این کتاب اشاره کنیم: «نمیدانم این «چیزی شدن» را چه کسی توی دهان ما انداخت؟ از کِی فکر کردیم باید کسی شویم یا کاری کنیم. این همه آدم در دنیا دارند نباتی زندگی میکنند. بیدار میشوند و میخورند و میدوند و میخوابند. همین. مگر به کجای دنیا برخورده؟ بابا گفت جوری زندگی کن بعد از تو آدمها تو را یادشان بیاید.» اینکه این هفته قسمت های بیشتری از رمان را با شما به اشتراک می گذارم دلیلش این است که لحن نویسنده در رمان و انتخاب کلمات به قدری دلنشین و جذاب است که خیلی سریع نمی توانید از آن بگذرید و به صفحات بعد بروید. دلیل این اتفاق هم وقت گذاشتن نویسنده در زمان نگارش کتاب بوده است. مرعشی پیش تر و در گفت و گویی بیان کرده است: «روش من این بود که تا پاراگراف قبلی به حد نهایت راضیام نمیکرد سراغ پاراگراف بعد نمیرفتم. قبل از نوشتن تمام بخشهای قبلی فصل را میخواندم و نهایی میکردم. تا فصل قبل یا بخش قبل هم نهایی نشده بود سراغ بعدی نمیرفتم.» او کتاب به گفته خودش نگارش کتاب را آخر تابستان سال ۹۰ شروع می کند و در نهایت با بازنویسی دوباره رمان و وسواس خاص نویسنده کتاب زمستان ۹۳ منتشر می شود. نکته دیگری که باید درباره این رمان بیان شود این است که رمان پر از قصه است و هر آدمی که در آن ظاهر می شود قصه خاص خود را دارد که خواننده را جذب خودش می کند.
«پاییز فصل آخر سال است» از مبارزه همیشگی آدمها میگوید با وابستگیها و ریشهها، با ترسها و تردیدها، تردیدهای بین ماندن و رفتن، بین رضایت و قناعت، آدمهایی که رویاهایشان را در یک عصر دلگیر پاییزی به واقعیت میبازند، پاییزی که فصل آخر سال میشود، یا هر فصل دیگری که رویاها در آن پایان بگیرد. این رمان اگرچه قهرمان واحدی ندارد، اما نارضایتی از وضعیتی که شخصیتهای داستانی در آن قرار گرفتهاند، موضوع واحد آن است؛ هرچند آنها نمیتوانند همه خواستههای خود را یکجا داشته باشند. برای به دست آوردن هر خواستهای باید یکی و در مواردی چند دلبستگی خود را از دست بدهند و این وسواس و دو راهیهای به هم پیوسته در طول داستان مدام تکرار میشود. رمان «پاییز فصل آخر است» که برگزیده جایزه ادبی جلال آل احمد بوده است، برای تهیه کتاب که توسط نشر چشمه در مجموعه کتاب های قفسه آبی و در ۱۸۹ صفحه، با قیمت ۱۷۰۰۰ هزار تومان منتشر شده اینجا کلیک کنید.